سلام
اين وبلاگ واگذار ميشه به يک وبلاگ نويس پر انرژي! آدرسش رند هست و کليک خورش بدک نيست.
هر کي داوطلبه تا صاحب اين وبلاگ بشه آدرس وبلاگ فعليش رو بفرسته تا مطالبش رو بخونم و اگر از قلمش خوشم اومد، رمز رو تقديم کنم (رايگان!) تا صاحب اينجا بشه. توي همين پست نظر خصوصي بدهيد.
سلام
اين وبلاگ واگذار ميشه به يک وبلاگ نويس پر انرژي! آدرسش رند هست و کليک خورش بدک نيست.
هر کي داوطلبه تا صاحب اين وبلاگ بشه آدرس وبلاگ فعليش رو بفرسته تا مطالبش رو بخونم و اگر از قلمش خوشم اومد، رمز رو تقديم کنم (رايگان!) تا صاحب اينجا بشه. توي همين پست نظر خصوصي بدهيد.
فرد بدبين فکر مي کند کسي که خوش بين به زندگيست، آدمي سرخوش و سطحي است. اما در واقع فرد خوش بين مي داند شادي و خوشي توام با درد و رنج است، در حالي که تلاش مي کند به وجه نيک زندگي بنگرد.
برگرفته شده از adam-eve.blog.ir
1- شرح زندگاني من از عبد الله مستوفي - انتشارات هرمس - 110 تومن
يک فرمان پر کاربردي در پادگان وجود دارد به نام "ايست"! وقتي چند نفر در محوطه پادگان يا هر جاي ديگري نشسته اند، ايستاده اند و يا هر حالت ديگري هستند و يکي از اراشد و يا فرمانده اي از آنجا عبور مي کند، اولين کسي که چشمش به حضرت والا افتاد بايد با صداي بلند داد بزند "ايست"! جوري که پرده گوش ها پاره شود و شخص فرياد زننده ايضا! هر جنبده اي هم که صدا را مي شنود بايد خبر دار عين چوب خشک بايستد تا مافوق عبورشان را بفرمايند يا دستور "آزاد" بدهند.
ادامه اينجا +
سبد کتاب هاي خريداري شده من از نمايشگاه کتاب امسال:
1- کافکا در کرانه
2- سرمه اي
3- خانمي که شما باشي
4- استارت آپ شما
5- هنر عشق ورزيدن
6- چهل نامه کوتاه به همسرم
7- کافه خنده
8- آخرين سخنراني
9- يادداشت هاي يک روانپزشک
10- سه شنبه ها با موري
روان و بي قلق. معلومه جين آستين شخصيت زن ها رو به خوبي واکاوي کرده تا تونسته اين طور دقيق، احساساتي که از خودشون بروز ميدن رو بنويسه. شخصيت هايي که در غرور و تعصب نقش داشتند رو علاوه بر تجسم ظاهرشون، با صفاتشون ،حالت هاي درونيشون و کيفيت و سبک روابطشون شناختم.
راستش خوندن فصل اولش برام يه خورده سخت بود و دير منو درگير کرد اما رفته رفته داستان به اوج رسيد. اتفاقاتي که در فصل دوم افتاد باعث شد پايان داستان رو حدس بزنم! نا گفته نماند که اگر مقدمه کتاب رو نخونده بودم که در اون گفته بود اسم صحيح اين کتاب "غرور و پيش داوري" هست، نمي تونستم آخرش رو حدس بزنم!
با خودم فکر کردم که دختراي اين دوره زمونه همه منتظرن يکي مثل آقاي دارسي بياد خواستگاريشون! يا تهِ تهش آقاي بينگلى!
مطمئنا اگر عمري باقي باشه سراغ بقيه آثار آستين خواهم رفت.
از اون کتاباي قفلي هست که تا همش رو يه جا نخوندم نتونستم ولش کنم!
به درد لحظات آخر شب ميخوره، وقتي که همه خوابيدن و سکوت مطلق هست و تو ميخواي به هيچي فکر نکني و سرگرم باشي! ناگفته نماند که من نسخه خلاصه شده اون رو خوندم و راضي هم بودم. خوراک يک وعدم شد!
به شدت به حضرت اباالفضل (ع) اعتقاد پيدا کردم! واقعن اين بزرگوار باب الحوائجن. تا حالا اين قدر عاشق برادر عزيز امام حسين (ع) نشده بودم.
فقط همين
يه غلطي کردم، در جا گوشم رو پيچوندن! هنوزم جاش درد ميکنه!
الان خودم رو زدم به نفهمي! شاکي شدم که چرا من؟ چرا بايد اين اتفاق برام مي افتاد؟
اين قدر سريع پس گردني خوردن دو جهت داره: يا اينکه هوام رو دارن و نمي خوان بيشتر از اين دور بيوفتم و يا اينکه کاري که کردم اينقدر فاجعه بوده که از تحمل ملائک خارج شده و در جا انتقام گرفتن! در هر صورت: خداجون! معذرت و اينکه راضي ام ازت :)
انشا الله هفته آينده مي خوام برم کربلا! چند بار تصميمم عوض شده! خدا کنه اين بار طلبيده بشم و بازم ببينم اون فضاي عجيب و زيبا رو. دعام کنيد.
الان پنجره ي آزمايشگاه بازه و داره نسيم ملايمي مياد. صداي اذون فضا رو پر کرده. بعد از چند روز خستگي روحي و جسمي، خيلي حس خوبي دارم! جاي همه خالي!
مدتيه دوست دارم درباره ي سيستم آموزش عالي و ساختار فشل اون در ايران متني بنويسم، اما ضعف همت دارم در اين زمينه! مي ترسم شروع کنم، آخرش بشه مثل سفرنامه ناتمام اربعين پارسالم که هنوز قصد دارم تمومش کنم!
وبلاگ اصلي من اينجاست
درباره این سایت